انسان معاصر و تاریخ
انسان معاصر و تاریخ
آرمان تبریز--انسان معاصر همچون دنیای معاصر مختصات و مولفه‌هایی دارد که باید آنها را جست و به معنای آن دقیق شد وگرنه تنفس در هوای جهان مدرن و به دست داشتن تلفن همراه و عضویت در شبکه‌های مجازی، علت مدنیّت و مدرن بودن نخواهد بود.

آرمان تبریز–انسان معاصر همچون دنیای معاصر مختصات و مولفه‌هایی دارد که باید آنها را جست و به معنای آن دقیق شد وگرنه تنفس در هوای جهان مدرن و به دست داشتن تلفن همراه و عضویت در شبکه‌های مجازی، علت مدنیّت و مدرن بودن نخواهد بود.

روزگاری داستایفسکی نوشته بود که منظور طبقه متفکر از مردم و ملت، مردم شهرنشین و به صورت خاص مردم مرکزنشین است و لاغیر و این تعبیر سبب شده بود که روشنفکران و سیاستمدارن برآشوبند.
این سخن هنگامی گفته شد که روسیه تزاری در حال عبور از جریان برده‌داری و سیستم ارباب و رعیتی بود.
واکنش خشمگین قشر فرهیخته به آن سبب بود که آنها خود وضع‌کنندگان حقوق برابر بودند و چرا باید مورد اتهام چنین سخنی قرار می‌گرفتند؟ به واقع داستایفسکی به خوبی دریافته بود که نظام مرکزگرا همواره سعی دارد تا قشون خود را تقویت کند و به این بهانه حاضر است هر حقی را به مردم بدهد. چه آنکه تاریخ اثبات کرده که دولت‌های مرکزگرا همواره این حق را صرفاً در کلام به دیگران تفویض می‌کند. به عبارتی مردم در چنین دولتی، نقشی جز سیاهی لشکر را بازی نمی‌کنند. هرچند تاریخ انقلاب اسلامی ایران سرشار از نقش محوری مردم در تعیین و طی طریق سرنوشت ایران دارد اما نمودار مشارکت مردمی، در فاصله بین دو انتخابات به کمینه مقدار خود می‌رسد و خواه ناخواه این سوال را پیش می‌آورد که آیا ما به مثابه مردمان و ملت، صرفاً مشمول تفویض کلامی حق شده‌ایم؟ واقعیت این است که ساختار و اساس نظام جمهوری اسلامی ایران و در رأس آن؛ قانون اساسی‌مان به شدت از چنین ظنّی دور است و اگر مصادیقی از چنین رویکردی در جامعه مشاهده می‌شود ذیل دو دلیل مهم قرار می‌گیرد.

نخست اینکه فرد یا افرادی که از سوی ما انتخاب شده‌اند، دارای چنین ظرفیتی نیستند که خود را نماینده مردم بدانند بلکه به این باور کاذب رسیده‌اند که مدارج ترقی را طی کرده‌اند و در جایگاهی بالاتر قرار گرفته‌اند و دیگر اینکه قانون به طور کامل اجرا نمی‌شود و این گریز از قانون سبب می‌شود چنین فرصتی به دولتمردان و منتخبان مردم داده شود، حرف‌هایی بزنند که از روح قانون دور است و یا ناقض آن. در چنین فضایی با جامعه‌شناسی ساده‌ای از تاریخ ایران می‌توان این را با قاطعیت گفت که مردم اما انشگت اتهام خود را به سوی منتخبین خود دراز می‌کنند و هرگز در پی علت رویداد در خود و اطراف خود نیستند.

مصادیق بسیاری از این رویکرد در زمان جاری قابل بیان است. شاید از سبک و لحن گفتار و شأن مخاطبان این مطلب به دور باشد که صراحتاً به این فریفتگی و یافتن دشمن در دیگری بپردازیم اما ناگزیر از این کاریم. همان مردمی که می‌گویند محصولات بی‌کیفیت فلان شرکت خودروسازی در کسری از ساعت توسط خود عاملان دولتی خریداری شده است، ساعتی بعد در صف‌های حقارت‌بار و غیرانسانی خرید گوشت گوسفند یخ‌زده با قیمتی –به دروغ- نازل دیده می‌شوند.
این تناقض را به هیچ وجه نمی‌توان به غیر و توطئه دشمن و انحصارطلبی دولتی‌ها و منتخبین مردم ارجاع داد. این یک قانون ساده مدنی و اقتصادی است که تا وقتی تقاضا وجود داشته باشد، دولت موظف به عرضه است. اینجاست که باید مکث کرد و بر کلمه «مدنی»، «انسان متمدن» و «انسان معاصر» تشدید گذاشت. در علم روان‌شناسی تنها یک گروه از افراد هستند که توسط تمامی مکاتب علمی غیرقابل درمان نامیده می‌شوند و آن عده‌ای کسانی هستند که فاقد «مناعت طبع و عزت نفس» هستند و به هر قیمتی حاضرند به هدف خود برسند.

باید با شرم بسیار بپذیریم که این مختصات انسان معاصری که در اوج مدنیّت و مدرنیته در حال زیستن است، نیست. این یک ارتجاع خاموش است که نیاز به آگاهی‌بخشی و تکثر دارد. در چنین لحظات حساسی که آگاهی باید مدام در جامعه پخش شود، اقناع نفوس دیگر اهمیت محوری‌تر خواهد داشت. ما مردمان ایران زمین از وقتی نخستین کاروان مهاجران، بر فلات ایران ساکن شدند تا امروز، همواره به یک ویژگی خود بالیده‌ایم و آن عزت نفس بوده و هست، و اینک ما در حال نوشتن تاریخ خود هستیم اما چنین مباد که قرن‌ها بعد این عصر را یا به فراموشی بسپارند یا از شدت شرم آن را از صفحات تاریخ حدف کنند. پس باید به گونه‌ای زیست که به اندازه‌ای در تاریخ اهمیت داشته باشیم که ماندگار شویم.