احیای اعتماد؛ بازخوانی انقلاب
احیای اعتماد؛ بازخوانی انقلاب
مهر تبریز"محمدعلي صادقيان"بزرگترين آفت يک نظام سياسي،بي‌اعتمادي مردم نسبت به آن است. هنگامي که مردم نتوانند به سخنان، توصيه‌ها و راهکارهاي يک نظام اعتماد کنند، تمام تلاش آن نظام در پيشبرد اهداف ترسيم شده، بي‌نتيجه خواهد ماند.

مهر تبریز”محمدعلی صادقیان”بزرگترین آفت یک نظام سیاسی،بی‌اعتمادی مردم نسبت به آن است. هنگامی که مردم نتوانند به سخنان، توصیه‌ها و راهکارهای یک نظام اعتماد کنند، تمام تلاش آن نظام در پیشبرد اهداف ترسیم شده، بی‌نتیجه خواهد ماند.

به گزارش خبرنگار ما؛باید بپذیریم که رمز مشترک تمام نظام‌های دمکراتیک موفق تاریخ، اعتماد متقابل دولت و ملت به یکدیگر است. در صورت عدم وجود این عامل مهم، دمکراسی به همان مسیری خواهد رفت که افلاطون می‌گوید: «سبب مرگ سقراط می‌شود.» به تعبیری دمکراسی بدون وجود اعتماد نه تنها سبب طرد روشنفکران، فرهیختگان و ملت می‌شود بلکه سبب مرگ آرزوها، روشنفکری، فرهیختگی و تمام خواست‌های به حق ملت خواهد شد.

در این میان نباید گمان کرد که دمکراسی بدون اعتماد، به نفع حاکمان و قانون‌گذاران است، بلکه در شرایط اینچنینی، ملت شامل حال تمام افراد ذی‌وجود در یک جغرافیا می‌شود و حاکمان نیز از قاعده مرگ اندیشه و اندیشمند در امان نخواهند بود. تاریخ مدرن بشر مملو است از مثال‌هایی است که می‌توان به خاطر آورد و دید که چگونه سد نفوذناپذیر یک ملت با سوراخ بسیار کوچک بی‌اعتمادی فروریخته است.

در انقلاب کبیر فرانسه در قرن نوزدهم، بخش کوچکی از دولت خیرخواه و همراه مردم بودند اما عدم اعتماد به دولت کار را به آنجا رساند که پس از انقلاب این همراهان دلسوز نیزتن به مجازات مردم خشمگین و معترض دادند. بی‌اعتمادی چیزی نیست که منصفانه برخورد کند و تر را از خشک جدا کند، این رخداد چنان عمل می‌کند که دیگر فضایی برای خوش‌بینی در ذهن قرار نمی‌دهد و در گامی بالاتر اگر از امری فردی به امری اجتماعی بدل شود، دیگر نمی‌توان جلو تخریب سونامی‌وار آن را گرفت.

و به همین دلیل مهم‌ترین موضوع در پیش‌نویس یک نظام دمکرات باید پرداختن به همین مساله اعتماد متقابل ملت و دولت باشد. به گفته کنفسیوس برای رهایی از این مخمصه، تنها یک راه وجود دارد و آن این است که «باید کلمات را درست و به جا استفاده کنیم» و یا آنگونه که سقراط بزرگ می‌گوید: «راه حل اصلی در طرح پرسش‌های صحیح است؟»

در اینجا و دقیقاً در همین نقطه چند موضوع مطرح می‌شود که باید به آن پاسخ داد: چه چیزهایی سبب می‌شود تا ملت نسبت به دولت بی‌اعتماد شود؟ چه عاملی می‌تواند دولت را نسبت به مردم بی‌اعتماد کند؟ و در نهایت عامل مرتبط بین این دو باید طرح شود، اگر در جامعه‌ای چنین گسلی ایجاد شد، آیا ممکن است که دیوار بی‌اعتمادی را از بین برد؟

ملت به عنوان بخش تحت فرمان و به تعبیر سیاسی بخش ضعیف جامعه، هنگامی نسبت به دولت –در معنای عامش- دچار بی‌اعتمادی می‌شود که نابرابری حقوق انسانی، اجتماعی و تبعیضات اداری به صورت محسوس در میان مردم درک شود. رواج مفاهیمی چون آقازاده‌پروری، عدم توجه به نخبه‌سالاری و ناامیدی برای ساخت آینده به علت حضور نیروهای مرتبط با مرکزیت یک حاکمیت همگی سبب می‌شوند تا مردم رشته امید خود را از نظام بگسلند و خشت‌های بی‌اعتمادی بین مردم و حاکمیت قرار داده شود.

بی‌آنکه بخواهیم جانبدارانه از سوی مردم یا نظام سخنی بگوییم، بهتر آن است که به وضعیت موجود توجه کنیم و استنتاجات خود را از وضعیت کنونی درنظر بگیریم و سپس به این سوال پاسخ بدهیم که آیا یک فرد عادی در جامعه ایرانی در حال حاضر امکان تحصیل رایگان، پیشرفت، پیمودن پله‌های ترقی و رسیدن به جایگاه ایده‌آلش را در نظام دارد یا نه؟ آیا نظام حاضر این امکان را برای مردم فراهم کرده است؟ به عبارتی نظام این امکان را برای مردم فراهم کرده که تردد بین ملت و دولت، به سادگی صورت بگیرد؟

یکی از مهم‌ترین مواردی که می‌توان در این حوزه بیان کرد، مساله فاصله حقیقی از انقلاب است. تئورسین‌های سیاسی، آفت بزرگ هر انقلابی را فاصله‌گرفتن آن از معنا و آرامان‌های خود تعریف می‌کنند. به عبارتی تنها آفت انقلاب‌ها، ایستادن مقابل خود آن است.

چندی پیش دکتر صفری نماینده شهرستان دماوند در نخستین دوره‌های مجلس شورای اسلامی یعنی بلافاصله پس از انقلاب، در مراسمی بیان می‌کرد که پس از اتمام دوران نمایندگی‌اش، با خود گفته: «چه کار کنم، حالا که دیگر کاری ندارم.» یعنی در سال‌های ابتدایی انقلاب، نماینده مجلس پس از اتمام دوران وکالتش، دغدغه کار داشته است.

این جمله تا حد زیادی برای فرد ایرانی در آستانه سال ۱۴۰۰ هجری شمسی، اندکی غیرمنطقی و تا حدودی مزورانه و تبلیغاتی به نظر می‌رسد اما او واقعیت را مطرح کرده است. ما باید با حقیقت روبرو شویم: «ما باید به آرمان‌ها و اهداف انقلاب بازگردیم.»

مفهوم بازخوانی انقلاب در همین نکته نهفته است به همین دلیل است که این روزها در فضای مجازی و گوشه و کنار مدام از جراید و رسانه‌های آن دوران، فاکتورهایی ذکر می‌شود که ما امروزه با آن کاملاً غریبه‌ایم. این غریبگی با آنچه در همان دوران در جراید ذکر می‌شد، در گفتمان عام «بی‌اعتمادی» تلقی می‌شود. باید بپذیریم که راه نجات یک کشور از هر مشکلی چه طبیعی و چه تحمیلی، بازخوانی مساله انقلاب است. برای ما که اهل کتاب، اخلاق و انسانیت هستم، انقلاب مفهومی کلیدی است که در آن زندگی می‌کنیم.

کما اینکه این لغت از گردش سماوی و علم نجوم برداشته شده است و در حقیقت نوعی بازگشت رو به کمال یا خوانش مدام از یک رخداد ارزشمند محسوب می‌شود. ما در نظام برگرفته از طبیعت و در دستگاه مختصات هستی و زمان به سمت جلو پیش نمی‌رویم بلکه در مسیر کمال مدام به نقطه آغازین رجوع می‌کنیم. اگر مدام به نقطه صفر باز نگردیم، پیش رفتن در محور زمان و مکان یعنی دور شدن از نقطه انقلابی و این پیامدی ندارد جز فراموشی رفتار انقلابی و غریبگی با آن چیزی که تمام ملت برای آن قیام کردند.

پس بی‌آنکه پاسخ پرسش نخست را مطرح کنیم، دوباره بر آن پرسش پافشاری باید کنیم و مدام این سوال را از خود مطرح کنیم که آیا امروز، مردم اعتماد کامل نسبت به حاکمیت دارند؟ اگر پاسخ منفی باشد، راه حل در مبارزه با نخبه‌کشی و آقازاده‌پروی نیست، بلکه راه برون‌رفت از این پرسش ایجاد امکان پیشرفت هر یک از آحاد جامعه در جهت ایجاد شرایط بهتر زیستن دیگر افراد است. آن کس که لایق است و می‌تواند، باید در میان ملت به پیش رانده شود تا در میدان حاکمیت قرار گیرد نه آن کسی که ارتباط خونی با افراد درون حاکمیت دارد.

در یادداشت‌های بعدی بیشتر به سراغ دو پرسش بنیادی دیگر خواهیم رفت و خواهیم گفت چه زمانی دولت نسبت به مردم بی‌اعتماد می‌شود و راهکار رفع این بی‌اعتمادی چیست.

  • منبع خبر : خبرگزاری آریا